چشم هایم را می بندم
و خیالت را در آغوش می کشم .
زمان را متوقف می کنم
و فکر می کنم
به نبودنت
به این لحظه های متروک نم زده
به پنجره های خالی
و این قاب های افسرده...
به سان اشک می مانم
هر قدر هم تلاش کنی
هر قدر هم تلاش کنم
دست آخر
می چکم!
برگرد!
بی تو نفس هایم
صدا ندارد...
موضوعات مرتبط: شعرهای طوفان
برچسبها: شعر , دلنوشته , پریزاد , عاشقانه , توقف
برچسب : نویسنده : oggy7 بازدید : 126